بسم الله الرحمن الرحیم. « ابوالحسن ضمن اینکه در یزدل ازدواج کرده بود و صاحب 4 پسر بنامهای حاج رمضان، کاظم ، حاج اکبر و صادق شده بود. او سفری به قزاآن روستایی در جنوب قمصر می کند. و در آنجا همسر انتخاب کرده و صاحب فرزندانی می شود. نام خانوادگی آنها ابوالحسنی است. ما در سال 1388 با آنها آشنا شدیم. او از قزاآن به جوشقان استرک رفته و در آنجا هم ازدواج کرده است، ولی از بستگان جوشقانی اطلاعاتی در دست نیست. کاظم همسری داشت بنام سیده ربابه لاجوردی که از او صاحب چهار فرزند پسر به نامهای رضا، حسن، حسین، علی و دختری بنام خانم ناز و از همسر دیگرش بنام عذرا صاحب یک پسر بنام احمد و یک دختر بنام کبری شده است. نام خانوادگی ما دهقانی است، ولی احمد بدلیل اینکه کاظم پدرش فوت کرده است، و پدر بزرگ، شهید صمد یزدانی «محمدصادق» برایشان شناسنامه «سجل» می گیرد. یزدانی هستند. در زمان های قدیم فرزندان پسر را با پسوند نام پدر صدا می زدند. مثلا می گفتند. احمد کاظم، حسن کاظم. طایفۀ ما را در یزدل قدیم بنام کاظمی ها می شناختند. کاظم در انقلاب اسلامی از نوادگان پسر و دختریش شش شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. به ترتیب سن شهدا «ابراهیم دهقانی، محمدعلی کریم زاده، اصغراقدسی، نوروزدهقانی، محمدچوپانی و حسین شعبانی.» هستند. حسن کاظم با دختری بنام طوبی از طایفه حیدریانهای یزدل ازدواج می کند. که حاصل این وصلت چهار پسر، به ترتیب آقایان عباس، تقی، علینقی، و محمدعلی و یک دختر بنام ظهریا شده اند. «ظهریا مادر شهید اصغراقدسی است.» « بعد از فوت حسن عباس فرزند بزرگ خانواده قیّم، مادر، خواهر و برادران می شود. آنها از راه کشاورزی روزگار می گذراندند. او با دختری به نام خورشید از خانواده متدیّن تقواییها ازدواج می کند. خانم تقوایی عمه شهید بزرگوار شهید یوسف تقوایی است. یکشنبه اولین روز فروردین سال 1344 مصادف با 18/11/1384 ه- ق سومین فرزند خانواده بدنیا می آید. به همین دلیل که روز عید به دنیا آمده است. نامش را نوروز گذاشتند. قبل از او علی و حسن به دنیا آمده بودند. حسن خیلی زنده نمی ماند و در همان کودکی از دنیا رفته است. نوروز از وقتی خود را شناخت همراه با پدر و برادر بزرگترش در مزرعه فعالیت می کرده است. به سن تحصیل که رسید. برای او در دبستان قطب راوندی یزدل ثبت نام کردند. او ضمن تحصیل به پدر در کار مزرعه کمک می کرده است. به همین دلیل بیش از پنچ کلاس نتوانست تحصیل کند. از طرف دیگر کار کشاورزی را به تنهایی و به درستی انجام می داد. نوروز نوجوانی ورزیده و ساده و بی الایش و در کارش نیز مصمم بود. منزل آنها در نزدیکی دو مسجد حضرت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) قرار داشت. اعمال مذهبی خود را در مساجد انجام می داد. او با واجبات دینی خود مأنوس بود. هنوز سیزده سال از عمرش نگذشته بود. که انقلاب اسلامی در کشور شعله ور شد. او همصدا با مردم در راهپیمایی ها شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج مدتی هم عضو فعال پایگاه شهید قاضی طباطبایی یزدل شد. پیش از اینکه به سن قانونی برسد. یک دوره آموزش نظامی یک ماه از تاریخ 16/1/1362 تا 16/2/1362 در بسیج گذراند. نوروز تاریخ 16/4/1362 از طرف بسیج به سنندج اعزام شد. در آنجا به عنوان نگهبان ستاد جهاد سازندگی خدمت کرده است. بعد از آن در تاریخ 18/7/1363 برای گذراندن دوره آموزشی خدمت به پادگان آموزشی «05» کرمان اعزام شده است. اوآخر دوره آموزشی خدمت سربازی شبی خواب می بیند برای لشکر 77 خراسان انتخاب شده است و در همین لشکر هم به شهادت خواهد رسید. صبح این خواب را برای همدورایهایش تعریف می کند. بعد از آن در تقسیم نیرو به لشکر 77 خراسان اعزام می شود. سپس در گروهان 163 پدافندی ارتش، جمعی گروهان دوم، به منطقه طلائیه و ابوغریب اعزام شد. و در روز جمعه تاریخ 28/10/ 1363 مصادف با 25/4/1405ه- ق ساعت 5/3 بعد از ظهر، با اصابت ترکش تفنگ 106 به صورتش و تخلیه کامل چشمانش به شهادت می رسد. او را در تاریخ 2/11/1363 در یزدل تشییع و در گلزار شهدا بارگاه امام زادگان اهل ابن علی و سهل ابن علی (ع) به خاک سپردند».
پدر و مادر عزیزم: شهادت: « ان شاالله مرا با این همه سختی که به شما داده ام ببخشید. از تمامی مردم عزیز و دوست داشتنی یزدل برایم حلالیت بطلبید و اگر که به امید رب به شهادت رسیدم با باری سبک به سویش رفته باشم.» شهیدان ناشناخته: « پدر و مادر عزیزم شهیدان ناشناخته باقی خواهند ماند. چون که بلندتر از ذهن ما پر کشیده اند. به قول امام آن پیر خمین: از شهدا نمی شود چیزی گفت شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصالشان «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» هستند. و از نفوس مطمئنه هستند. که مورد خطاب.«وَادْخُلِي جَنَّتِي»پروردگارند». عشق خدایی: « اینجا صحبت عشق است و عشق قلم را بر خود می شکافد. آنان با عشق به معشوق خود، خدای بزرگ رسیده اند. ولی ما هنوز در خم یک کوچه ایم. خداوندا: این عزیزان از خود گذشته را در جوار رحمت خود بپذیر و ما را از قیدها و بندهای خودبینی و خود خواهی رها کن.» طلب رحمت برای شهدا: « اینجانب برای شهدای عزیز ارتش جمهوری اسلامی ایران و دیگر شهدای قوای مسلح، از پیشگاه خداوند طلب رحمت می کنم. و از خداوند می خواهم. که مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.» عروسی زیبا: « پدر و مادر عزیزم دستهای من را از تابوت بیرون بیاورید، تا دیگران و دشمنان اسلام بدانند، با مشت گره کرده به سوی دشمنان رفته ام. و اگر چشمهای من باز بود، بگذارید باز باشد تا بدانند با دیدی باز به سوی معبودم شتافتم. با اینکه آرزوهای زیادی داشته ام، ولی در تشییع جنازه من گریه نکنید و اشک نریزید، تا همه بدانند که این عروسی بر من زیباست. من امانتی بوده ام. در دست شما از جانب پروردگار، امید است که خداوند این امانت را از شما قبول کند.» نوروزدهقانی12/10/1363