راه آهن سراسری کشور زمان پهلوی اول در حال ساخت بود. سید حسین باستان بعنوان کارمند بهداری به نائین اعزام شده بود. او همراه با کارگران راه آهن، به سن سن کاشان رسیدند. چون در آنجا منزل نداشتند. با علی اکبر کرمانی آشنا شدند. و به منزل او رفتند. دختری جوان در منزل از آنها پذیرایی می کرد. آن شب مهر دختر به دل سید حسین افتاد
بسم الله الرحمن الرحيم ولایت فقیه: «اينجانب سيد ناصر باستان به جبهه می روم كه از دين دفاع كنم. و دشمنان را از خاک عزيز ايران بيرون كنيم. ملت ايران بايد قدر اين رهبر را بداند. كه آمده به ايران و جمهوری اسلامی بر پا كرده است. ما تا آخرين قطره خون خودمان از اين رهبر و از اين انقلاب اسلامی پشتيبانی می كنيم. و دشمنان هم بايد بدانند كه جمهوری اسلامی ايران ديگر شكست نمی خورد. بر ما واجب است تا در این لحظه که دین و کشورمان به ما نیازمند است. جانمان را فدا کنیم. این امر ولی فقیه ماست. و بر ماست که از ایشان و فرامینشان اطاعت کنیم اگر قادر به اطاعت از فرمان رهبرم و دفاع از دین هستم چرا نباید بروم.» سیدناصر باستان