بسم الله الرحمن الرحیم « آقای صفرعلی مکاری در یزدل با خانم سیده فاطمه نادری ازدواج می کند و صاحب چندین فرزند می شوند. اما هیچکدام از فرزندان زنده نمی مانند. سپس در محمودآباد کاشان با خانم زهرا زمزمی ازدواج می کند. و در همانجا به زندگی خود ادامه می دهد. آقای مکاری از راه چوپانی و کشاورزی زندگی خانواده خود را تامین می کردند. مادر هم برای اینکه کمک حال پدر باشد. به قالی بافی اشتغال داشت. اولین فرزند آنها در روز چهارشنبه اول زمستان سال 1344 بدنیا آمد. اسمش را مهدی گذاشتند. او دوران کودکی خود را در دامان پدر و مادری زحمت کش و مؤمن بزرگ شد. او سعی می کرد پدرش را که به عنوان دشتبان در مزرعه درم مشغول بود کمک کند. مهدی دوران دبستان خودش را در مدرسه لاجوردی محمودآباد «شهیدمحمدزاده» گذراند. بعد از آن ادامه تحصیل نداد و شاگرد آقای سیدحسن صفوی در رانندگی شد. سید هم از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود. که مدت هشت سال را در اسارت عراقی ها گذرانده است. یک سال بعد از ترک تحصیل مهدی، جرقه های انقلاب اسلامی در کشور شعله ور شد. مهدی هم مثل تمام مردم در تظاهرات محمودآباد و یزدل شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو پایگاه بسیج حضرت رسول (ص) محمودآباد شد. او یک دوره آموزش 45 روزه را در تاریخ 13/6/1361 گذراند. و به لشگر 8 نجف اشرف اعزام شد. این ماموریت تا تاریخ 24/8/1361طول کشید. اعزام دوم، مهدی در تاریخ 3/10/1361 تا 2/2/1362به عنوان مکانیک و راننده لودر به لشکر امام حسین (ع) بود. سوّمین اعزامش به قسمت پشتبانی رزمی بود. او در این مرحله مشغول تعمیرات و رانندگی وسائل سنگین شد. این ماموریتش تا10/12/1362 ادامه داشت. روز بعد به عنوان پاسدار وظیفه به خدمت مشغول شد. که در تاریخ 15/2/1364 در جاده خندق به وسیله ترکش خمپاره مجروح و به بیمارستان شریفی مشهد منتقل شد. بعد از بهبودی باز به منطقه عملیاتی برگشت و مشغول خدمت شد. در آخرین مرخصی پدر او را بدرقه می کرد. همه نیروهای رزمنده سوار ماشین ها شدند و از نگاهای حسرتبار بدرقه کنندگان دور می شدند. با کمال تعجّب مینی بوسی ایستاد. مهدی از آن پیاده شد. و به طرف پدر دوید او را بغل کرد و بوسید و گفت، آخرین باری است که همدیگر را می بینیم. حرفهای مهدی در گوش پدر تکرار می شد. و بهت زده دور شدن ماشین را نظارگر بود.» «خدمت سربازی مهدی در تاریخ 11/12/1364 تمام شده بود برگه مرخصی او در دستش بود. دوستانش از او می پرسیدند پس چرا نمی روی،؟. در جواب گفته بود. مگر نمی دانید عملیات دیگری در پیش است. ان شاالله بعد از این عملیات خواهم رفت. عملیات والفجر هشت در منطقه فاو در شب بیستم بهمن ماه 1364با ترکیبی از صد هزار رزمنده از پنج لشکر ارتشی و۵۰ هزار نیروی پاسدار و بسیجی در حال وقوع بود. مهدی در روز سه شنبه تاریخ 29/11/1364 مصادف با 8/6/1406ه-ق با اصابت ترکش گلوله توپ به سینه و شکم به درجه رفیع شهادت رسید. او را در تاریخ 3/12/1364 از کاشان به طرف محمود آباد تشییع و در گلزار شهدا بخاک سپردند.»
نماز را به پا دارند « به برادران و خواهران توصیه می کنم که به واجبات اهمیت فراوان دهند و صله رحم را بجا آورند. نماز را به پا دارید چون نماز انسان را از گناه و بدی باز می دارد.» حجاب: « به خواهران توصیه می کنم که حجابشان را حفظ کنند. از حضرت زهرا و حضرت زینب (س) پیروی کنند. به پدر و مادرتان احترام بگذارید و به آنان در زندگی کمک کنید و آنها را فراموش نکنید. درمراسم سالار شهیدان (ع) و اهل بیت رسول خدا (ص) شرکت کنید و اعیاد آنها را هم عید بگیرید و با شکوه برگذار کنید.» مهدی مکاری یزدلی