بسم الله الرحمن الرحیم. «زمستان سال 1343مصادف با 26/8/1384ه- ق شروع شده بود و سرمای شدیدی داشت. ده روز از اولین ماه زمستان می گذشت. خانواده حسین فیض آبادی منتظر تولد چهارمین فرزندشان بودند. فرزند پسری که در آن روزهای سرد با گرمی وجودش به خانواده شادی می بخشید. به عشق امام زمان (عج) اسمش را مهدی گذاشتند. او دوران کودکی خود را در خانوده ای زحمت کش و مذهبی در خیابان 22 بهمن کاشان گذراند. وی دوره ابتدایی خود را در دبستان آیت الله یثربی درس خواند. چون خانواده توانایی مالی نداشتند. ترک تحصیل کرد و کنار پدر مشغول به کار شد. مهدی فردی خوش اخلاق و نسبت به پدر و مادر مهربان بود. به دیدار بستگان می رفت و از آنها دلجویی می کرد. برای شرکت در نماز جماعت و مراسم مذهبی به مسجد صفاری کاشان می رفت. در راهپیمایی های مردمی علیه رژیم شاهنشاهی شرکت فعال داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با فرمان امام خمینی«ره» مبنی بر تشکیل بسیج بیست میلیونی، عضو پایگاه بسیج شهید بهشتی مسجد صفاری شد. و یک دوره آموزش نظامی را از تاریخ 10/7/1360 تا10/8/1360 گذراند. وقتی رژیم بعثی عراق به ایران حمله کرد. برای اولین بار از تاریخ 15/8/ 1360 تا 29/10/ 1360 به لشکر 14 امام حسین (ع) اعزام شد. دومین مرحله اعزام او از تاریخ 7/2/1361 تا 21/8/1361 به عنوان نیروی بسیجی لشکر 14 امام حسین (ع) به خدمت مشغول شد. در سومین اعزامش، در تاریخ 18/10/1361 بطور قرار دادی، پنچ سال به استخدام سپاه کاشان درآمد و به عنوان بیسم چی در گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر 14 امام حسین (ع) فعالیت می کرد. در تاریخ 22/12/1362 در جزیره مجنون با اصابت ترکش به دستش مجروح و در بیمارستان سینای اهواز بستری شد. سپس به بیمارستان نکویی قم منتقل شد و تا تاریخ 24/4/1363 تحت درمان بود. بقیه طول درمانش را در منزل گذراند. او از تاریخ 11/9/1363 تا شهادت به عنوان جانشین گروهان در گردان حضرت ابوالفضل (ع) به فعالیت خود ادمه داد. برای آخرین باری، در تاریخ 1/10/1364 به مرخصی آمد و به دیدار بستگان رفت و با آنها خدا حافظی کرد. و به منطقه عملیاتی فاو برگشت. مهدی در روز شنبه تاریخ 24/12/1364 مصادف با 4/7/1406ه- ق در منطقه عملیاتی اروند به علت اصابت ترکش خمپاره به کتف چپ و نزدیکی قلبش به بیمارستان گلستان اهواز منتقل شده و در آنجا به دلیل شدت جراحتها به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید بزرگوار را در تاریخ 26/12/1364 تشییع و در گلزار شهدای کاشان، دارالسلام به خاک سپردند.»
بسم الله الرحمن الرحیم : «اناالله و انا الیه راجعون» ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم. مناجات: « خدایا: ما به تو ایمان آوردایم. پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب جهنم مصون بدار. خدایا: مرا به آرزوی دیرینه خودم، شهادت برسان. بارالها نمی دانم وقتی کشته شوم، این کشته شدن من، شهادت در راه خودت قرار خواهد گرفت یا نه.؟» ای خوشا آن روز که پرواز کنم تا بر دوست" "به هوای سر کویش پر و بالی بزنم. پدر و مادر: « پدر و مادرم : مرا حلال کنید و ببخشید چون که در طول زندگیم به شماها خیلی اذیت و آزار رساندم. ولی به عنوان فرزند کوچکتان به شما توصیه می کنم، در همه امور و کارها صبر را پیشه کنید، و از اینکه من از میانتان رفته ام، ناراحت نباشید. و این را هم باید بگویم که بعد از شهادتم کسانی خواهند بود که به شماها زخم زبان خواهند زد. فقط از شما می خواهم، که شکر خدا را بگوئید. و از خداوند تبارک و تعالی بخواهید. که به شما صبر بدهد. و در آخر از شما می خواهم که از خداوند برای من طلب بخشش و مغفرت نمائید. خودتان هم دست از اسلام و امام و آیت الله منتظری بر ندارید.» مردم: «اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ» « و اما مردم: ای مردم شهید پرور کاشان من کوچکترم از آنم که پیامی برای شماها داشته باشم ولی برحسب وظیفه خودم توصیه هایی دارم و آن این است که مقداری به خود بیاید و این اسلام پر عظمت را نجات دهید، اسلامی که ما احتیاج به آن داریم، آنقدر در شهر ننشینید، از خواب غفلت بیدار شوید، آنقدر تابع نفسمان نباشیم، و بر آن غلبه کنیم. همان طور که رسول اکرم (ص) می فرماید: «اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ» شجاعترین انسانها کسی است، که بر هوای نفس خود پیروز و غلبه کند. پس ای مردم غیور کاشان بیائید مقداری به اسلام عزیز برسیم و این اسلام را یاری کنیم. توصیه و پیام دیگرم این است. جهت طول عمر امام امت و آیت الله منتظری دعا کنید. حتما آنها را دعا کنید.» برادرانم : « و اما برادرانم: برادران مرا حلال کنید و ببخشید. چون برادر خوبی برای شما نبودم. توصیه ام به شما برادران خوبم این است که باید این مملکت اسلامی را یاری کنید. پس بشتابید به سوی جبهه ها که جبهه به شماها احتیاج دارد. و سفارش دیگرم این است که دست از یاری امام و نایب او دست بر ندارید.» دوستان : « و اما دوستان: ای دوستان عزیزم اینجانب برای شماها دوست خوبی نبودم. در طول آشنایی مان برای شما دوستان، موجب آزار و اذیت بوده ام. از شما عاجزانه می خواهم مرا ببخشید و حلال کنید. از شما می خواهم که بازوی راست امام امت و امید او باشید. از این دو شخصیت تبعیت و نگهداری کنید و برای حیاتشان دعا کنید. دست از این اسلام غریب و امام آن بر ندارید و او را دعا کنید.» بستگان: « و اما فامیل و بستگان: از تمام شما عاجزانه می خواهم که مرا ببخشید و حلال کنید. به شما سفارش می کنم که از خواب غفلت بیدار شوید، و به اسلام عزیز بیشتر خدمت کنید. تا کی می خواهید در این دنیای فانی و فاقد ارزش بسر ببرید، آخر چه؟ در نهایت باید از این دنیا بروید، پس سعی کنیم از این منجلاب فساد دور شویم. و اعمال خوب و حسن انجام دهیم. تا به درد آخرتمان بخورد و توصیه می کنم به شما که دست از آستین پر برکت امام امت و امید امام بر ندارید و در دعاها و نمازتان آنها را فراموش نکنید.» «در آخر وصیتم از تمام آشنایان و فامیل ، برادران و دوستانم می خواهم که مرا ببخشند و حلال نمایند . در تشییع جنازه من این شعارها را بدهید.» «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.» «قائم مقام رهبری آیت حق منتظری.» «التماس دعا دارم . پیش از عملیات والفجر هشت.» «والسلام مهدی فیض آبادی یزدلی»