بسم الله الرحمن الرحیم . « در قدیم روستای یزدل به دلیل وجود اربابان ذی نفوذ در منطقه و قناتهای متعدد درآمد سرشاری داشته است بهمین خاطر مهاجرتهای زیادی برای کسب درآمد به این روستا بوده است یکی از این افراد فردی بوده بنام عباس آرانی که برای کسب درآمد به روستای یزدل مهاجرت می کند و به شغل قصابی مشغول می شود. استاد عباس قصاب در یزدل با خانمی به نام زیور ازدواج می کند که حاصل این وصلت فرزند پسری به نام علی می شود. علی بعدها از طایفه میرزایی ها دختری می گیرد بنام بتول آنها از این وصلت صاحب چهار فرزند پسر بنامهای محمد، عباس، فخرالله، و روح الله و یک دختر بنام عفت می شوند. فرزندان استاد علی مانند پدر به شغل چوبداری و قصابی اشتغال داشته اند. روح الله با دختری از طایفه سعیدزاده طاهرآباد، به نام زهرا ازدواج می کند که حاصل آن دو فرزند پسر بنام محمد و علی و دو فرزند دختر بنام صدیقه و فاطمه می شوند.» « در روز پنجشنبه آذر سال 1354 مصادف با ایام حج، 7/12/1395 ه-ق در روستای طاهرآباد کاشان در خانواده ای فقیر و کم بضاعت از پدری بنام روح الله و مادری بنام زهرا سعیدزاده طاهری فرزند پسری بدنیا آمد که اسم او را محمد گذاشتند. پدر به علت بیماری و ناراحتی اعصاب کمتر به خانواده سرکشی می کرد. بار زندگی بیشتر بر دوش مادر بود. بهمین دلیل بچه ها دوران کودکی را در رنج و مشقت سپری کردند. محمد دوره ابتدایی خودش را در مدرسه ابتدایی شهید صدوقی طاهرآباد گذراند. و بعد از آن برای اینکه به مادر در معیشت خانواده کمک کند. دنبال کار رفت و در مغازه تعمیرات لوازم برقی مشغول به کار شد. چندین سال به این کار اشتغال داشت. او عاشق مراسم مذهبی، نماز جماعت و شرکت در مجمع الذاکرین اهل البیت بود. چون درد فقر را هم چشیده بود. هیچگاه از کمک به بیچارگان و سالمندان دریغ نمی کرد، این کارش زبانزده اهالی طاهرآباد شده بود. در سن پانزده سالگی به پیشنهاد یکی از دوستانش برای کار در منزلی، به تهران رفت و مشغول شد. صاحب خانه بخاطر امانت داریش بعد از دو سال پیشنهاد ازدواج با دخترش را به او می دهد. حاصل این ازدواج یک پسر بنام محسن بعد از به دنیا آمدن فرزند پسرشان به خدمت سربازی اعزام و در نیروی انتظامی مشغول می شود. او بعد از گذراندن دورۀ آموزش نظامی به سیستان و بلوچستان اعزام شد. در آنجا هم با مشکلات فراوان مواجه بود. از جمله این مصیبت ها عقرب گزیدگی بود. که وی را به بیمارستان کشانید. برای آخرین بار که به مرخصی می آید همراه با همسر و فرزندش به زیارت بی بی زینب (س) آمده ضمن زیارت بر سر قبر پدر بزرگش میرود. و برای آنها از خداوند مغفرت طلب می کند. محمد بعد از هیجده ماه خدمت به عنوان سرباز ارشد در یکی از درگیریها با اشرار و قاچاقچیان منطقه در تاریخ 10/4/ 1375 به فیض شهادت رسید. سه روز پیکر مطهر او در گرمای منطقه سیستان جا ماند. سپس او را به کاشان منتقل کردند و در روز شنبه 16/4/1375مصادف با 19/2/1417 اربعین سالار شهیدان امام حسین (ع) در گلزار شهدای طاهرآباد بخاک سپردند.»
ما برای اسلام و قرآن و ایران اسلامی که شهیدان زیادی در این راه داده خدمت می کنیم و از اینکه در منطقة بسیار سخت و دشوار خدمت می کنم، هیچ وقت ناراحت نیستم و از این جهت خدا را شاکرم. سعی کنید در راه اسلام و انقلاب قدم بردارید و پیرو ولایت فقیه باشید. این دنیا عاقبت برای همه به پایان می رسد، ولی ما باید کاری کنیم که هیچ وقت خون شهیدان رااز بین نبریم. تا می توانید در کار خیر و کمک به فقیران پیش قدم باشید و در کار ها به مردم و به مملکت خدمت کنید تا خدا از دست شما راضی باشد. به فکر بچه های فامیل و همسایگان باشید و آنها را به راه راست دعوت کنید و نگذارید به راهی بروند که خدا راضی نباشد.