بسم الله الرحمن الرحیم. « روستای یزدل در قدیم از سه محله، بنام های بالادِه، پائین دِه و محله تودِه تشکیل می شده است. مساجد امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س) مانند نگینی است در این روستا. محله ای کوچکی به نام حاج شریف هم در محله توده قرار داشته است. در تاریخ 27/2/1358 سیل بزرگی بیشتر منطقه پائین ده را خراب کرده است به همین خاطر محله ای در ضلع شرقی روستا در مزرعه فیض آباد شکل گرفته است به همین نام.» « مردم یزدل همه ساله در ماه خرداد طی مراسمی به زیارت امامزاده آقا علی عباس بادرود می رفتند در همین ایام سال روز جمعه خرداد سال 1341 مصادف با دهم محرم سال 1384هنگام طلوع خورشید از مادری مومنه بنام عذرا قاری پسری متولد شد، که به پیشنهاد مادر بزرگش، او را ماشاالله نامیدند. او دومین فرزند آنها بود و سه برادر و چهار خواهر هم دارد. مادر در خانواده ای از قاریان قرآن روستا پرورش یافته بود. پدر هم از خانواده ای مذهبی و مُتدّین بود. خانوادۀ حاج ابراهیم رعیت در ضلع شمالی مسجد امام حسین (ع) زندگی می کرده اند. آنها از راه کشاورزی و قالی بافی زندگی خود را تامین می کردند بعد از تخریب قسمتی از محله پائین ده توسط سیل حاج ابراهیم هم در مزرعه فیض آباد برای خود منزلی ساخت و تغییر مکان دادند.» «ماشاالله مدرسه ابتدایی خود را در دبستان قطب راوندی روستا یزدل گذراند و برای ادامه تحصیل به شهرستان کاشان رفت به علت نبودن وسلیه نقلیه وعدم توانایی مالی خانواده، ادامه تحصیل برایش مقدور نشد. لذا در تاریخ 29/6/1356 در صنایع فرش راوند استخدام شد.» «در آن زمان مرحوم لاجوردی در حال ساختن مدرسه راهنمایی در یزدل بود. ماشاالله در احداث ساختمان آن فعالیت چشمگیری داشت. این مدرسه بعدها به اسم نخستین شهید منطقه رحمت الله روحانی نام گذاری شده است. از خصوصیات اخلاقی وی دلسوز برای پدر و مادر و صله رحم بود او کمک به فقرا را هم فراموش نمی کرد. یکی از صفات مهم وی شوخ طبعی و خوش اخلاقیش بود، او فردی خونگرم و مؤدَّب بود. خانواده و اکثر مردم از وی راضی بودند.» «در این ایام بود که جرقه های انقلاب اسلامی توسط بنیان گذار آن حضرت امام خمینی «ره» در کشور زده شد. او نیز همراه با دیگر انقلابیون یزدل و مدیریت پسر عمویش سردار شهید غلامرضا رعیت در پخش اعلامیه و نوارهای امام خمینی «ره» مشارکت فعال داشت. و در راهپیمایی های روستا علیه رژیم پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت کرد. آنها برای اینکه بتوانند انقلاب را در منطقه خودشان فراگیر کنند به روستاهای اطراف می رفتند، و مردم آنجا را به همراهی با انقلابیون تشویق می کردند.» «در سال 1359 شورای اسلامی وقت با همکاری جهاد سازندگی شهرستان کاشان دو واحد حمام عمومی برای روستای یزدل در حال احداث داشت. او در این زمینه از هیچ کوششی برای تکمیل کردن بنا دریغ نکرد. و پا به پای شورای اسلامی و بچه های جهاد سازندگی فعالیت کرد.» «با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در22 بهمن 1357 استکبار جهانی چون منافع خود را در منطقه به خطر می دید. شروع به جوسازی علیه امام و روحانیون مدافع انقلاب کرد، آنها با تجهیز گروهای معاند نظام شروع به ترور شخصت های دینی و مذهبی و مسئولان انقلابی کردند. ماشاالله هم مانند هم قطاران خود عملاً وارد عرصه سیاسی شد. او ندای امام خمینی «ره» را در پنچم آذر هزار سیصد و پنجا و هشت، مبنی بر اینکه یک کشور سی و پنج میلیونی باید بیست میلیون تفنگدار داشته باشد، اجابت کرد. و برای حراست از انقلاب اسلامی یک دوره آموزش نظامی را گذراند. و ضمن فعالیت در گروهای مردمی که برای حفاظت روستا در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) تشکیل شده بود، در دعاهای کمیل، ندبه ، توسل، و در نماز جمعه کاشان و یا حتی قم و تهران شرکت می کرد.» «در سی و یک شهریور سال هزار و سیصد پنجاه نه رژیم بعث عراق با تحریک استکبار جهانی به ایران حمله کرد. در پی فراخوان امام خمینی «ره» برای دفاع از انقلاب اسلامی ماشاالله از طرف جهاد سازندگی در تاریخ 1/12/60 به پادگان امام حسن (ع) تهران اعزام شد. و بعد از گذراندن یک دوره آموزش، به اسلام آباد غرب رفت و پس از 3 روز به منطقه جنگی سرپل ذهاب اعزام شد. و مدت 3 ماه در جبهه حضور داشت. ماشاالله شهادت در راه خدا را افتخاری برای خود می دانست و از هیچ کوششی در این زمینه کوتاهی نمی کرد. او در تاریخ 2/3/1361 از شرکت فرش راوند مرخصی گرفت و راهی مناطق جنگی جنوب شد. در عملیات رمضان سال1361محمدعلی کریمزاده به شهادت رسید. در آن دوران او مرخصی خودش را در یزدل می گذراند. خبر شهادت کریمزاده را ایام شهادت امیرالمومنین (ع) در مسجد امام حسین (ع) به او دادند. در تشییع جنازه شهید کریمزاده سفارش کرده بود که محل دفن مرا میان قبر سردار شهیدغلامرضا رعیت و کریمزاده خالی بگذارید. بعد از مراسم هفت شهید که مصادف بود با بیست هفتم ماه مبارک رمضان، در روز دوشنبه تاریخ 29/4/1361 ماشاالله بعد از نماز جماعت صبح برای وداع به گلزار مقدس شهدا رفت. تا با دوستان خود پیمانی مجدد ببندد. بستگانش از این واقعه مطلع شدند. و برای بدرقه اش به گلزار آمدند، او با گریه خواهران، عمه و خاله خود یزدل را بقصد محل عروجش ترک کرد. چون عملیات بر علیه دشمن بعثی در حال انجام بود. او مستقیم به محل استقرار نیروهای لشکر 8 نجف اشرف در منطقه شلمچه وارد شد. ماشاالله به علت اینکه در حین کار دچار حادثه شده بود و از ناحیه انگشت سبابه آسیب دیده بود فرماندهان مانع حضورش در خط مقدم می شدند. اما او با رشادت و دلاوری ثابت کرده بود که رزمنده خوبی است. بنابراین او را به عنوان آرپی جی زن وارد منطقه کردند. ماشاالله در حین عملیات از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می گیرد و مجروع می شود. وی را به بیمارستان گلستان اهواز منتقل می کنند. ولی او بر اثر شدت جراحات وارده در روز دوشنبه 4/5/1361 مصادف 4/10/1402ه-ق به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. پیکر مطهر این شهید بزرگوار را مردم خون گرم یزدل در تاریخ 6/5/1361 از دارا لسلام کاشان به طرف روستا تشییع کردند و در بارگاه ملگوتی امام زادگان سهل ابن علی و اهل ابن علی، در جوار مقدس دیگر شهیدان یزدل بخاک سپردند.»
«بسم رب الشهیدان و الصدیقین» « دورود بر خمینی عزیز یاور مستضعفان و اسلام، اینجانب با آگاهی کامل به هدفی که دارم امیدوارم به افتخار شهادت نائل آیم و در این راه عزیز بتوانم تا آخرین نفس، اسلام را یاری کنم و با دشمنان اسلام بجنگم تا شاید انسانهای در بند ذلت و اسارت را رها سازم.» گوش به حرف رهبری: « خداوند را شکر که چنین توفیقی به من عنایت کرد تا من نیز همچون دیگر شهیدان تا آخرین قطره خونم نبرد کنم بارالها تو منت نهادی و زبانم گویای حمد و ثنای توست، چیزی ندارم جز جان نا قابلم آنهم که تو به من عنایت کردی، کاش هزاران جان داشتم، و در راه تو، که راه رستکاری و سعادت است می دادم. راهی که راه مبارزه با ظالمان و فاجران است. راهی که مبارزه با نفس و نادانی است. این برادر کوچکتر از شما می خواهد که گوش بفرمان رهبر عزیزمان امام خمینی که رهبر کبیر انقلاب اسلامی است باشید. و از هر گونه اختلافات و ریا کاری بپرهیزید.» پدرومادر: « پدر و مادرم ان شاالله که من را خواهید بخشید. من که در برابر زحمات شما چیزی ندارم. امیدوارم. که خداوند به شما اجر و پاداش عنایت فرماید. اینجانب از برادران و خواهرانم در روستا حلالیت می طلبم. و امیدوارم که مرا خواهید بخشید. بلکه خداوند همه ما را بیامرزد. انالله واناعلیه راجعون. همه از سوی او آمده ایم. و به سوی او رجوع می کنیم. چه خوب است که دلی آکنده از مهر و محبت نسبت به یکدیگر داشته باشیم.» « من دو ماه روزه و نماز قضائی دارم از پدر و مادرم می خواهم که اقدام لازم را بجا بیاورید اگر گسی طلب پولی کرد به او بدهید کُل بدهی من به صد «100» تومان نمی رسد دیگر عرضی ندارم .» خدا یارو نگه دار شما باشد . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ماشاالله رعیت