بسم الله الرحمن الرحیم. « ماشاالله رعیت در مزرعه دشت یزدل آب و ملک داشت و کشاورزی می کرد. او برای کارهای مزرعه خود کارگر می گماشت تا در انجام کارهای مزرعه کمکش کنند. ماشاالله با خانمی به نام خانم تاج میرزایی ازدواج می کند که قاری و حافظ قرآن بوده است. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای آقایان محمدعلی، نوروز و ابراهیم و سه فرزند دختر به نامهای خانمها ثابت، زهرا و طاهره می شوند. در ایام عید سال 1305 دومین فرزند پسر آنها به دنیا می آید به همین مناسبت اسم او را نوروز می گذارند. پدر در سال 1310 دارفانی را وداع می کند. بار زندگی آنها بر دوش مادر و برادر بزرگترشان می افتد. مادر بخاطر اینکه بچه ها راحتتر زندگی کنند و احتیاج به کسی نداشته باشند برای حاج سید حسین حسینی در منزل دارقالی می کرده است. مدیریت مزرعه هم با او بوده است. وظایف دینی و احکام اسلامی را خودش به بچه ها می آموخته است. در آن سالها گروه ضاله بهائیت در روستا فعالیت می کردند مادر بچه ها را از ارتباط گرفتن با آنها منع می کرده است. وقتی حاج نوروز را برای خدمت سربازی می برند گردان آنها را برای دفاع به کردستان اعزام می کنند. که در کردستان خیلی به آنها سخت می گذرد. بعد از خدمت سربازی به او پیش نهاد می کنند در نظام بماند ولی به خاطر مخالفت مادرش قبول نمی کند. بعد از خدمت سربازی با خانم زهرا مصدق ازدواج می کند حاصل این وصلت یک فرزند دختر است. اما دست تقدیر جور دیگری رقم می خورد زهرا در سال 1331 در سن هفده سالگی دارفانی را وداع می کند. مدتی بعد از فوت او حاج نوروز با خواهر زهرا، عذرا خانم مصدق ازدواج می کنند.» « حاجی در آن سالها بخاطر ارادتش به حضرت عباس (س) اسم مسجد پائین ده را که گاهی به آن مسجد نیکو هم می گفتند به نام مبارک حضرت ابوالفضل (س) تغییر می دهد و بانی ساخت علم مسجد هم می شود. برادر کوچک آنها حاج ابراهیم رعیت پدر شهید بزرگوار ماشاالله رعیت است.» « در روز یکشنبه تاریخ /19/3/1336 مصادف با یازدهم ذی القعده سال 1376 روز میلاد امام رضا (ع) در روستای یزدل نوزادی به دنیا آمد، که به میمنت روز تولدش اسم او را غلامرضا گذاشتند. اما سجل او را هشت ماه و نیم بعد گرفتند. او دوران کودکی خود را در دامان پدر و مادری متدّین و مقیّد به دستورات اسلامی گذراند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه قطب راوندی یزدل و راهنمایی را در مدرسه لاجوردی راوند ادامه تحصیل داد، و دوره ی متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان امام خمینی «ره» کاشان«پهلوی سابق» سپری کرد. سپس در سال 1354وارد دانشکدی توان بخشی دانشگاه تهران شد. از همان ابتدای ورود به فعالان انجمن اسلامی دانشکده پیوست. در مبارزه با حکومت پهلوی و استمرار و تثبیت انقلاب اسلامی فداکاری و کوشش های فراوانی کرد. او همزمان با تحصیل و فعالیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی در تهران، انجمن اسلامی یزدل را تاسیس کرد. و طیف گسترده ای از جوانان و مردم یزدل را جذب و پرورش داد. حاصل تلاش های بی وقفه او، به وجود آمدن هسته های اولیه گروه های انجمن اسلامی، کتابخانه و پایگاه بسیج یزدل بود. مدیریت در پروژه های فرهنگی و عمرانی بعد از انقلاب و در نهایت تقدیم بیش از پنجاه شهید در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی حاصل فعالیتهای او بوده است.» « سردارغلامرضا رعیت در سال 1358 در دوره کارشناسی ارشد رشته فیزیوتراپی پذیرفته شد و همزمان با تحصیل به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. و در مرکز تربیت معلم عقیدتی سپاه تهران «منطقه10کشوری» مشغول به فعالیت در قسمت آموزش عقیدتی نیروهای محافظ شخصیت های کشوری و لشکری و مربی واحد آموزش عقیدتی شد. مسئولیت گزینش نیرو در سپاه پاسداران از دیگر فعالیت های او بوده است. یک روز با موتور در خيابان طالقانی تهران تصادف شديدی می كند ولی آسيب زيادی نمی بيند. بعد از تصادف گفته بود من بايد در آن حادثه می مُردم ولی سالم ماندم. او در تاریخ 2/7/1360 به جبهه اعزام شد. در این مدت مسئولیت آموزش عقیدتی لشکر محمد رسول الله (ص) را به عهده داشت. برای آخرین بار در تاریخ 10/12/1360 بعد از دیدار با همرزمانش در تهران و خانواده و بستگان در روستا به یگان خدمت خود بازگشت و درعملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس و شوش شرکت کرد. نیروهای ایرانی در روز دوشنبه تاریخ 2/1/1361 در شب اول عمليات فتحالمبين به خط زدند، و بيش از حد انتظار جلو رفته بودند. چون خط نامتوازن شده بود. نگه داری آن غیر ممکن می شود. فرماندهان دستور عقب نشينی می دهند. هنگام عقبنشينی شهيدرعيت مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و زخمی می شود. چون نيروها نتوانستند بودند او را به عقب برگردانند. و عراقیها منطقه را دو باره تصرف می کنند. او با همان حال، اسير می شود. شب بعد نيروهای خودی به خط می زنند و خاکريزها را می گیرند. پيكر شهيد رعيت را در حالیکه دست هایش را از پشت بسته اند. پيدا می کنند. عراقی ها بعد از اسارت به او تير خلاصی زده بودند. تیر به قلب شهید اصابت کرده بود و او به شهادت رسانده بود. شهید رعیت در مقطعی كوتاه به آرزوی بزرگش كه جانبازی، اسارت و شهادت بود، می رسد. پیکر مطهر شهید بزرگوار در روز شنبه تاریخ 14/1/61 مصادف با 8/6/1402ه- ق در روستا تشییع و در گلزار شهدای یزدل طبق وصیت خودش در جوار مقبره شهید رحمت الله روحانی بخاک سپرده می شود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران به پاس خدماتش پس از شهادت او ساختمان مرکز آموزش تربیت معلم عقیدتی سپاه و خیابان منتهی به آن را برای زنده نگه داشتن نام و یاد سردار شهید رعیت، به اسم او نامگذاری می کنند. دوستان دانشگاهی او به ویژه مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی که جهاد دانشگاهی و موسسه رویان را تاسیس کرده است، یک ساختمان از واحدهای علمی، پژوهشی موسسه را به نام او ثبت کرده است. سردار رعیت در میان مردم یزدل و دوستان دانشگاهی و همکاران سپاهی خویش اسوۀ اخلاق و وظیفه شناسی بوده است.»
شهید شدن سعادت است. از خدا می خواهم که شهادت را نصیبم کند. مادرم! دعایت این باشد که خدایا شهادت او را نزد خودت قبول فرما و او را از شهدای راه اسلام و خودت قرار بده. پدرم! اگر من در راه خدا شهید شدم دعایت این باشد که خدایا به لطف ات، این قربانی را از من قبول فرما تا خداوند با دعاهایت مرا نزد خویش بپذیرد. اکنون که ما در نظام جمهوری اسلامی زندگی می کنیم باید زندگی مان با زندگی دورة طاغوت[پهلوی] فرق کند و از خدا بخواهیم که هر روز توفیق و اخلاص به ما بدهد تا بتوانیم بندگان خوبی باشیم. فقط به فکر این نباشید تا فرزندان تان از لحاظ مادی تامین شوند، بلکه سعی کنید فرزندان خوبی تربیت کنید تا در آینده، در خدمت دین و مملکت کوشا باشند. آنچه در یزدل می گذرد با یک برنامه ریزی کوتاه مدت و یک برنامه ریزی دراز مدت، برای جذب نیرو و تربیت آنان در حد امکان باید کوشش شود. باید هرچه بیشتر برای آموزش دانش آموزان مدرسة راهنمایی، جوانان، زنان و مردان یزدل وقت و نیرو گذاشت تا بازسازی شوند. فرزندان خویش را به نماز خواندن، روزه گرفتن و مسجد رفتن آموزش دهید. قران را درست و با معنی بخوانید و احکام و مساِةل دینی را یاد گرفته و به آن عمل نمایید. فرزندان تان را به کتاب و کتاب خوانی آشنا کنید و در تربیت آنان کوشا باشید.