بسم الله الرحمن الرحیم. « حاج حسن سه برادر بوده اند بنامهای علی، ماشاالله و حسن احمدیان آنها دو خواهر هم داشتند. بنامهای خانم و خانمناز فرزند رسول. بخاطر اینکه اسم پدر بزرگشان، احمد بود فامیلی آنها را احمدیان گذاشته اند. رسول از طایفۀ عبدلی های علی آباد مرکزی همسری بنام بیگم تاج کشاورز داشته است. حاج علی و حاج ماشاالله سالها خدمت زائران امام رضا (ع) را بر عهده داشته اند. و زوّار را از یزدل به مشهد مقدس اعزام می کرده اند. حاج حسن بعد از شهادت فرزندش خادم بارگاه ملکوتی اهل بن علی و سهل علی (ع) و گلزار شهدا یزدل بوده است.» «مادر شهید فرزند حاج ماشالله زیارتی و خواهر شهید نعمت الله زیارتی است.» «پیش ازعلیرضا، خداوند پنج فرزند پسر به خانوادۀ حاج حسن می دهد، که یک سال و نیم بیشتر عمر نمی کردند. مادر در سفری که به مشهد مقدس داشته است نذر می کند. اگر خداوند فرزند پسری به آنها بدهد و زنده بماند. هفت سال به پابوس امام رضا (ع) و پانزده سال متوالی او را به زیارت آقاعلی عباس بادرود ببرند.» « ایام عید سال 1345 روز دوشنبه ماه ذی القعده مصادف با 28/11/1385 نوزاد پسری در یزدل به دنیا آمد، که به عشق امام هشتم، اسم او را علیرضا گذاشتند. مادر در کودکی، موی سرش را تراشید و به وزن آن طلا خیرات می کند. یکی از گوشهای او را نیز به نیت غلامی امام رضا (ع) سوراخ کردند. خانواده سال 1353 بدلیل شغل پدر و ادامه تحصیل آسانتر بچه ها به کاشان رفته بودند. علیرضا دو سال نخست دوره ابتدایی خود را در دبستان قطب راوندی یزدل و مابقی آن را در کاشان گذرانده بود. با شروع انقلاب اسلامی، در تظاهرات مردمی به صورت فعالانه شرکت می کرد. دوره راهنمایی را می گذراند که روزی سراسیمه از مدرسه به منزل آمده و گفته بود از این به بعد من درس نمی خوانم. از او پرسیدند چرا؟ در جواب گفته بود چون بعضی از معلم ها در مدرسه به امام اهانت می کنند. مدتی را هم برای کمک به امرار معاش خانواده در مغازه جوشکاری کار می کرده است.» « دوره آموزش عمومی بسیج را در مسجد نور کاشان گذراند. علیرضا برای رفتن به جبهه سر از پا نمی شناخت. خیلی تلاش کرده بود که پدر و مادر را راضی کند تا به جبهه اعزام شود اما آنها بخاطر سن کمش مقاومت می کردند. روزی به والدین خود گفته بود اگر شما راضی باشید من به جبهه بروم. فضیلتش برای من بیشتر است. اما پدر خودش هم برای کار آشپزی در جبهه ثبت نام کرده بود. با پدر در این باره خیلی گفتگو کرده بودند. تا رضایت او را جلب کرده بود. پدر وقتی اصرار علیرضا را می بیند برگه اعزامش را امضاء می کند، او از اینکه توانسته بود رضایت پدر را بگیرد. در پوست خود نمی گنجید.» « علیرضا در تاریخ 11/2/1361 همراه با دوستانش از طریق بسیج کاشان به پادگان الغدیر اصفهان اعزام شدند بعد از آموزش تکمیلی بسیج قرار بود با هواپیما به منطقه جنوب بروند اما به دلائلی آنها را با اتوبوس به لشکر 14 امام حسین (ع) اعزام کردند. عمليات رمضان با همكارى مشترک سپاه و ارتش در ۲۳/4/۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ رمضان سال ۱۴۰۲ه- ق انجام می شد. او در عملیات رمضان به عنوان نیروی آرپی جی زن دسته در منطقه شلمچه شرکت می کند که در روز جمعه تاریخ 25/4/1361به دلیل اصابت گلوله به شکمش مجروح می شود. در آن زمان منطقه را آب فراگرفته بود. مدتی بدنش داخل آب قرار داشته است. او را به اورژانس پشت خط اعزام می کنند. چون حالش وخیم بوده است علیرضا را به یکی از بیمارستانهای تبریز اعزام می کنند ولی او در راه به شهادت می رسد لذا پیکر مطهر او را به کاشان انتقال می دهند اما بستگانش از یزدل تا تبریز می روند در آنجا با خبر می شوند که او بشهادت رسیده است. پیکر او را در روز یکشنبه 27/4/1361 مصادف با 26/9/1402 هجری قمری ماه مبارک رمضان مردم ولایت مدار یزدل، با شکوه بسیار تشییع کردند و در گلزار مقدس شهدا به خاک سپردند. بعد از شهادت علیرضا، خانواده حاج حسن احمدیان برای زندگی به یزدل برگشتند.»
« وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون » «به کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده نگویید بلکه آنها زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.» خانواده : « در درجه اول توصیه ای را به خانواده ام دارم در مرگ من که مرگ خونین انبیاست گریه و عزاداری نکنند. چون ستون پنجم و منافقین به گریه مادران دلشاد می شوند.» برادران : « از برادرانم می خواهم که راه من را دنبال کنند. و به مردم شهید پرور و دیگر گروه ها این توصیه را دارم که به شایعات دشمن و منافقین داخلی و خارجی گوش ندهند. و آنها را تکذیب نمایند. آنهایی را که سوء تفاهم ایجاد می کنند. و بین مردم تفرقه ایجاد می کنند. معرفی و سرکوب نمایند.» پدر و مادر: « از پدر و مادرم و پدران و مادرانی که فرزندانی همچون من دارند می خواهم که اگر فرزندانشان می خواهند به جبهه اعزام شوند سد راه آنها نشوند چون اسلام همانند درختی است که باید با خون آبیاری شود. پس هر چه بیشتر آنان را به جبهه رفتن تشویق نمایید.» مردم : « از مردم می خواهم که وحدت خود را حفظ کنند و در همه جا همبستگی داشته باشند چون پشت دشمن از همبستگی می شکند. یک سفارش دیگر به مردم دارم که سنگرهای پشت جبهه را مانند نماز جمعه و نمازهای جماعت و دعاهای ایام پر کرده و فرزندان خود را با آنان آشنا کنند و تشویق نمایند. بخصوص نمازجمعه که مولای متقیان علی (ع) میفرمایند: اگر کسی سه دفعه بدون دلیل نماز جمعه را ترک کند از منافقان خواهد بود.» لبیک به امام : « امام را تنها نگذارید. و او را در هر کاری یاری نمایید و به ندای هل من ناصر ینصرنی او لبیک گویید.» امام را دعا کنید . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ازنهضت خمینی محافظت بفرما.علیرضا احمدیان