بسم الله الرحمن الرحیم. «خیرالله شوقی فرزند قاسم یدالله است که با زارعیهای یزدل از یک طایفه و یک نسل می باشند. قاسم از طایفه حمامیها، با دختری به نام ربابه حمامی در یزدل ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک فرزند پسر بنام خیرالله و یک دختر بنام طاهره می شود. خیرالله هم مانند پدرش در یزدل عطاری می کرده است. که با دختر حسین دهقان «وکیل» فرخ خانم ازدواج می کند حاصل این ازدواج دو پسر به نام ضیاالله و عباس و سه دختر بنامهای فاطمه و زهرا و افسانه می شوند. ضیاالله چون به بیماری غش یا «اپیلپسی» مبتلا بود در اوائل انقلاب در منزلشان، خیابان بیست و دو بهمن فوت می کند و در دشت افروز کاشان بخاک سپرده می شود. خیرالله مدتی را به تهران مهاجرت می کند و در آنجا به شغل آنتن فروشی مشغول می شود. خانواده خیرالله شوقی در محله پائین دِه حوالی مسجد حضرت ابوالفضل (ع) ساکن بودند. که در سال 1345 مصادف با شنبه 4/4/1386، ماه ربیع الثانی صاحب فرزند پسری شدند که اسمش را ایرج «عباس» گذاشتند. آنها در سال 1349 منزل خود را به سید بزرگوار آقا شهاب نادری فروخت و به کاشان هجرت کردند. خیرالله در خیابان بیست و دو بهمن «شش بهمن سابق» منزلی تهیه و به همان شغل آنتن فروشی مشغول شد.» «عباس دوره دبستان خود را در مدرسه شهید هاشمی نژاد «دبستان منشی» گذراند و برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمایی خاوری خیابان سپاه ثبت نام کرد. دوره راهنمایی عباس با شروع انقلاب اسلامی ایران مصادف شد. او ضمن شرکت در تظاهرات، در مراسم و نماز جماعت مسجد صفاری کاشان شرکت می کرد. از تاریخ 1/1/1360 در شورای مرکزی اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان کاشان عضو شد. و تا هنگام شهادت مسئولیت خود را ادامه داد. در پایگاه بسیج شهید بهشتی به طور فعال شرکت می کرد. در کتابخانه مسجد صفاری کاشان هم مسئول بود. وقتی طرفداران بنی صدر بر علیه بهشتی و مدافعان حقیقی انقلاب موضع می گرفتند. عباس بدون ترس از زخم زبانهای دوستان ناآگاه و بعضاً مردم، روشنگری می کرد. هنگامی که بنی صدر شبانه و در پوشش زنانه، از کشور فرار کرد. و شهدای هفت تیر به شهادت رسیدند. با آنها که او را سرزنش کرده بودند با اغماض و مردانه برخورد می کرد. عباس دوست داشت به جمع رزمندگان اسلام بپیوندد و از کشور اسلامی دفاع کند. یک دوره آموزش نظامی را در تاریخ 3/11/1361گذراند و به گردان یا زهرا گروهان یکم، از تیپ امام حسین (ع) اعزام شد. این ماموریتش تا 31/1/ 1362 طول کشید. او همزمان با خدمت در بسیج به تحصیل خود ادامه می داد. بعد از دوره راهنمایی در دبیرستان امام خمینی «ره» کاشان ثبت نام کرد و در رشته علوم تجربی تحصیل خود را ادامه داد. دومین اعزامش از تاریخ 13/6/1362 تا 23/8/1362 به لشکر امام حسین (ع) بود. برای آخرین مرحله در تاریخ 12/11/1362 به لشکر امام حسین (ع) اعزام شد. عباس در منطقه شلمچه پاسگاه زید به دلیل اصابت ترکش به سر در پنجشنبه تاریخ 4/12/1362 مصادف با جمادی الاول،21/5/1404به شهادت رسید. مردم کاشان پیکر مطهر او را در تاریخ 12/12/1362 تشییع کردند و در گلزار شهدا، دارالسلام به خاک سپردند.»
بسم الله الرحمن الرحیم « قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَ مَحْيَایَّ و مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »« بگو به درستی که نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است.»«آیه 162سوره انعام» مقدمه : « دورد بر پیامبر اکرم صل الله و علیه و بر ائمه اطهار (ع) و سلام بر مهدی عجل الله بزرگ منجی عالم بشریت، دورد بر امام بزرگمان خمینی کبیر روحی له الفداء. و درود بر امید امام و امت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری، درود بر ارواح طیبه شهدای اسلام از بدر تا فجر، سلام بر آقا و سالار جوانان اهل بهشت، درود بر امام حسین (ع) که چگونه زیستن را، او که تن به ذلت نداد و شهادت در راه خدا را به ما آموخت.» هان ای خفتگان : « بپا خیزید و آگاه شوید، این زمان، زمانه خفتن نیست. آنان که با دیده کراهت به مرگ می نگرند و زندگی جاوید را در این دنیا می دانند. با دیده خردمندانه خواهند دید که زندگی جاوید و حیات اخروی در سرای دیگری است. از خدا و از روز قیامت بترسید، آیا طاقت آتش جهنم را دارید. پس وای بر حالمان اگر به خود نیائیم و بیدار نشویم که. « النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.» مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می شوند.» مرگ : « ای مردم قبل از اینکه مرگ شما را آگاه کند. خود بر احوال خویش آگاه شوید. من خود را نه لایق نوشتن کلامی می بینم و نه دادن پیامی، وصیت من همان وصیت شهداست. ولی آنچه را می گویم منباب تذکر است.« فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ.» همانا ذکر بنفع مومنین است.» دانش آموزان : « اما سر آغازش از برای همکلاسان و همرزمان دانش آموز است. عزیزان دانش آموزان وقت خود را به ابطال نگذرانید. زیاد نخندید و شوخی نکنید. درس را خوب بخوانید. و در کنار درس به تهذیب اخلاق هم بپردازید. به معلمان خود احترام بگذارید. دانش آموزان خوب حزب الهی نیز توجه کنند. که امید آن است که آینده انقلاب را از گزنده عقربهای درون مدارس حفظ نمایند. عزیزان دانش آموز قرآن را زیاد بخوانید. در نهج البلاغه بیشتر تفکر کنید. بیشتر فکر کنید و کمتر حرف بزنید. در صنع خداوند بیشتر تفکر کنید. البته من ادعایی ندارم که خود چنین بوده ام. ولی احساس می کنم. اگر این گونه باشیم بنفع خودمان است. دانش آموزان انقلابی سعی کنند. درس را خوب فرا گیرند. تا خودشان صاحب دانشگاهها باشند. و اما پیامی و هشداری دارم. به بعضی ها که خدای ناکرده افکاری پوچ در سر دارند. و آن، اینکه اگر آنها در دانشگاهها نفوذ کنند. و خواستند. آنجا را به چپ و راست بکشانند. دانش آموزان متعهد و رزمندگان اسلام، که فعلا بنا به احتیاج در جبهه ها هستند. به دانشگاهها خواهند آمد و آن افراد را شناسایی خواهند کرد. و از دانشگاه اخراج خواهند کرد. این را مطمئن باشید. ان شاءالله.» دبیران و معلمان محترم : « اساتید بزرگوار سعی کنید محیط کلاس را یک محیط معنوی کنید. و در کنار درس از انقلاب و اسلام بگوئید. و از شما تقاضا دارم. قبل از تخصص، تعهد بیاموزید و یاد دهید.ان شاءالله.» مردم : « امت اسلامی و انقلابی: خداوند شما را حفظ کند و انقلابتان را نگه دارد. در تقویت جبهه ها بکوشید و دست از یاری امام بر ندارید، روحانیت را پشتبان باشید. دست از یاری اسلام بر ندارید. که بزرگی و عزت شما در حفظ اسلام است. مجامعی که باعث حفظ و تقویت اسلام است بر پا نمائید.» دوستانم : « ببخشید آنطوری که باید با شما باشم نبودم. من همه شما را به نماز و تقوا و صبر شفارش می کنم. هر چند خود از هر سه بی بهره بوده ام شاید خداوند مرا به حرمت خون شهدا ببخشید. «آمین.» خانواده محترم : « می دانم که امید داشتید تا که فرزند خود را داماد کنید ولی بدانید که دامادی من و دیگر شهدا زمانی که در خون خود بغلطیم. مادرم بدان که من امانتی بودم از خدا نزد شما که می بایستی هر چه زودتر به صاحبش اصلیش باز می گشت. راهی را که من انتخاب کرده ام راهی است که با بینش باز انتخاب کرده ام. و در آن ثابت قدمم تا شهادت. خداوند تمام خانوادهای شهدا را صبر عنایت فرماید. از کلیه خویشاوندان عذرخواهی می کنم. که صله رحم را نتوانستم بطور احسنت بجا آورم. خواهشمندم مرا حلال کنید.» ولایت فقیه : « راضی نیستم کسانی که به ولایت فقیه اعتقادی ندارند. در تشیع جنازه ام و ختم و هفتم شرکت کنند. ضمنا برایم شش ماه نماز قضاء و یکماه روزه قضاء احتیاطی برایم بجا آورید. اگر برای خانواده اشکال نداره مرا در دارالسلام بخاک بسپارید.» بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد 1بی منتظری هم نتوان یار خمینی شد. عبد ذلیل عباس شوقی یزدلی30 /11/1362