ما را دنبال کنید:
سالار علیخانی محمدآبادی

شهید دفاع مقدس سالار علیخانی محمدآبادی

نام پدر : مهدی
نام مادر : طلا
تاریخ تولد : 1340/03/06
محل شهادت : کشکمیر ازتوابع کامیاران
محل خاکسپاری : گلزار شهدای کرمانشاه
تاریخ شهادت : 1362/01/19
زندگی نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم. « پدر سالار دو برادر بنام های عباس و سنجر داشت. آنها در روستایی بنام کشکمیر زندگی می کردند. مهدی برای مردم کار می کرد و شغلش دامداری و کشاورزی بود. خانم طلامیرهادی از روستای پرتاله بود. این دو روستا بهم نزدیکند. آنها به وسیله بستگان با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. حاصل این وصلت، یک دختر بنام اختر و چهار پسر بنامهای سعید و مسعود، سالار و هوشنگ شدند. سالار در روز شنبه 6/3/1340 مصادف با 11/12/1380ه- ق بدنیا آمد. فرزند بزرگ آنها مسعود برای کار در سال 1347 به شهرستان کاشان آمده بود. سالار هم در سال1353 به کاشان آمد. و در این شهر مشغول کارگری شد. ولی بعدها دوستانش او را به یک شاطر بنام اکرمیان در خیابان دروازه اصفهان معرفی کردند. او چند سالی در آنجا کار می کرد. کم کم در بازار مسگرهای کاشان در مغازه نانوایی کار گرفت و مشغول شد. در آن سالها همسرش برای عیادت و پرستاری خواهرش به کاشان آمده بود. سالار هم درب ورودی بازار مسگرها او را دیده بود. تا یزدل او را دنبال و منزلشان را شناسایی می کند. بعد از مدتی پدرش به خواستگاری او می آید. ولی پدر رضایت نمی دهد. که آنها ازدواج کنند. او می گفت: من چگونه به کسی دختر بدهم که نمی شناسمش. سالار شش ماه تمام دنبال کارش را داشت. تا اینکه اصغرآقا حاضر شد مسافرتی به روستایشان کشکمیر کامیاران داشته باشد. سماجت و پشتکار سالار موافقت پدر را گرفت و آنها آذر ماه سال 1357 ازدواج کردند. بعد از ازدواج یک سال و نیم در جوشقان استرک مشغول نانوایی شد. همسرش او را در این جابجایی ها همراهی می کرد. روزی سالار به همسرش گفته بود من می خواهم یک ماموریت سه ماهه به جبهه بروم. اما همسرش مخالف کرده بود. با گفتگوهایی که با هم کرده بودند رضایت او را جلب می کند. که مدتی را به جبهه برود. در یکی از مرخصیها به همسرش گفته بود تو را هم می خواهم به منطقه ببرم. مادر خانمش مخالفت می کند. او می گفت من هنوز جهیزیه دخترم را آماده نکرده ام. سالار در جوابش گفته بود. من هیچ چیز از شما نمی خواهم. همه چیز را آنجا برایش فراهم می کنم. سالار همراه با همسرش به کامیاران می روند. و به عنوان فرمانده یک گروه از پیشمرگان کرد با ضد انقلاب به مبارزه بر می خیزد. او در یک ماموریت سپاه که با خیانت یکی از همکارانش مواجع می شود در روز جمعه 19/1/1362 مصادف با 24/6/1403 همراه با بیست و هفت نفر از پیشمرگان کرد و بچه های سپاه در محاصره ضد انقلاب کومله قرار می گیرند و بشهادت می رسند.

گزیده ای از وصیت نامه :

زنان و خواهران! حجاب اسلامی را رعایت کنید و به آن اهمیت دهید. به نماز، روزه و مسایل شرعی پایبند باشید و آنها را انجام دهید. قرآن را مرتب بخوانید و به آن عمل نمایید.

منبع : برگرفته از کتاب با ستارگان یزدل