بسم الله الرحمن الرحیم. « در روستای یزدل محله تودِه ضلع غربی مسجد حضرت امام حسین (ع) و همجوار با مسجد حضرت ابوالفضل (س) خانه ای معروف به منزل ارباب لطف الله قرار داشت. خانواده حسن زیارتی در آنجا زندگی می کردند. در روز پنج شنبه1/6/1341 مصادف با 22/3/1382 ه- ق خداوند فرزند پسری از مادری مومنه به آنها عطا کرد، که با پیشنهاد پدر و خوابی که مادر دیده بود. و به عشق اباعبدالله الحسین (ع) اسم او را حسینعلی گذاشتند. پدر و مادر مخارج زندگیشان را از راه قالی بافی و کشاورزی تامین می کردند.» «حسینعلی دوره کودکی خود را در یزدل گذراند. دوره ابتدای را در مدرسه قطب راوندی یزدل ثبت نام کرد، و تا کلاس چهارم را در روستا گذراند. پدرش بدلیل خشک شدن، قناتها، در سال 1352 در کاشان منزلی تهیه کرد. و به آنجا منتقل شدند. کلاس پنجم ابتدایی را در مدرسه منشی کاشان «شهید هاشمی نژاد» گذراند. و برای ادامه تحصیل در دوره راهنمایی به مدرسه حکمت کاشان رفت. اوآخر دوره راهنمایی او مصادف شد با اوج انقلاب اسلامی ایران. او فعالیت انقلابی خودش را از مسجد صفاری شروع کرد. و همپای مردم برعلیه رژیم ستم شاهی مبارزه کرد. در آن سالها برای تامین مخارجش و کمک به خانواده، به شغل برق کشی ساختمان روی آورد. همین کارش باعث شد که دوره دبیرستان خود را به تحصیل در هنرستان صنعتی کاشان و در رشته برق صنعتی بگذراند.» « با فرمان امام خمینی «ره» مبنی بر تشکیل بسیج بیست میلیونی وارد این نهاد مقدس شد و عضو پایگاه شهید بهشتی کاشان مستقر در مسجد صفاری بود. پس از تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران یک دوره آموزش نظامی کوتاه را در کاشان گذراند و در تاریخ 21/7/1360 به لشکر 14 امام حسین (ع) اعزام شد. او در شهرک دارخوئین بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد. وی را به بیمارستان اهواز منتقل کردند. اما چون ترکش به نزدیک قلبش اصابت کرده بود در تاریخ 18/8/1361 مصادف 22/1/1403 ه- ق ایام عزادری امام حسین به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید را به کاشان منتقل کردند و با تشییع با شکوه مردم منطقه، در تاریخ20/8/1361 در گلزار شهدای دارالسلام بخاک سپردند. شهید زیارتی یکی از اولین شهدای کاشان در دفاع مقدس بود به همین دلیل خیابانی را که والدین بزرگوارش در آن سکونت داشتند بنام او نام گذاری کرده اند.» آماده کردن پدر و مادر: «شهید حسین علی زیارتی گاهی با دوستان و اطرافیان زمزمه رفتن به جبهه را می کرد. روزی مادر شهید از قول همسایه ها متوجه نیت فرزندش می شود. به او می گوید آیا نمی خواهی به سربازی بروی؟ شهید در جواب مادر می گوید: می خواهم عضو سپاه پاسداران شوم چون از سربازی رفتن بهتر است. بعد از چند روز شهید برگه ای جلو پدر گذاشت و گفت که آن را امضاء کنید. پدر گفت: این چیست؟ او در جواب گفت: می خواهم به جبهه بروم پدر نگاهی به او کرده و می گوید: در جبهه چه کاری از تو بر می آید ما بزرگترها باید به جبهه برویم. سرانجام اصرار پدر را متقاعد می کند نامۀ او را امضاء کند. «یک روز از محل کار به خانه برمی گردد مادر متوجه ناراحتی او می شود. وقتی علت را از او می پرسد. در جواب می گوید: امروز برق مرا گرفت خدا خیلی رحم کرد از این ناراحتم که اگر کشته می شدم نمی توانستم به جبهه بروم. شما لطف کنید رضایت بدهید و برگۀ اعزام مرا امضاء کنید.» «حسینعلی یک روز همراه با برادر خود در تشییع جنازه شهیدی در کاشان شرکت می کنند به برادرش می گوید مرا نیز تا زمانی دیگر به این صورت تشییع خواهید کرد. بعدها خانواده در وسایل شخصی او عکسی از شهید پیدا کرده بودند. که پشت آن حسینعلی شهادت خود را از خدا درخوست کرد بود. تاریخ درج شده درپشت عکس نشان می داد که نوشته پیش از شروع جنگ تحمیلی بوده است.» خصوصیات اخلاقی شهید: « این شهید بزرگوار ویژگیهای اخلاقی برجسته ای داشت. احترام به والدین، علم و تحصیل، نظم در انجام کارها، اهمیت و احترام به بزرگان خانواده و اهمیت به نماز، قرآن، روزه و مطالعه کتاب و کمک به والدین از جمله خصلت های او بود.» «آخرین شبی که در شهرستان کاشان بسر می برد. میهمان یکی از بستگانش در روستای محمودآباد می شود. صبح روز بعد به آنها گفته بود دیشب خواب دیدم در کنار شهید تیمسار فلاحی خوابیده ام آنها بخاطر اینکه مانع رفتن او شوند کفش و جوراب های او را پنهان می کنند. حسینعلی گفته بود مانع رفتن من نشوید چون من پای برهنه هم باشم به کاشان خواهم رفت تا اعزام شوم.»
بسم رب الشهیدان ء والصدیقین : «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ:» مقدمه: « زندگی عقيده و جهاد است من با آگاهی و شناخت و با يقين می روم بسوی جهاد بسوی خدا.» « به نام خدا و با درود بر رهبر كبير انقلاب امام خمينی و با سلام به شهيدان گلگون كفن انقلاب كه چون ندای حق را شنيدند عاشقانه به سوی او شتافتند. و در اوج انسانيت با خون خود اين حقيقت را گواهی كردند. و ما را به ادامه راهشان نويد دادند.» اخلاص و ایثار: « آنچه در اين جنگ و نبرد حق و باطل من آموخته ام این است جبهه حق و مكتب، دو ضابطه دارد اخلاص و ايثار،1- تنها برای خدا بودن و در راه خدا جنگيدن،2- در راه خدا خون دادن و بندگی خدا است.» « وصيت می كنم كه آنان كه عاشقانه برای خدايشان زندگی می كنند عاشقانه برای او خواهند مُرد. آنچه مسلم است اين است همانند ديگر برادرانم عاشق شهادت هستم که اگر مرا شهيد بدانيد پس لزومی ندارد برای من عزاداری كنيد. چون شهيد عزاداری نمی خواهد بلكه پيرو می خواهد. كسی را می خواهد كه بعد از مرگش رسالت حكومت الله را بر دوش كشد پس برای چندمين بار و آخرين بار از شما می خواهم كه برای من عزاداری نكنيد و به جای اين كارها بشتابيد بسوی فلاح و رستگاری.» حلالیت و شهادت: « از كليه كسانيكه در زمان حيات من مورد رنجش و اذيت قرار گرفته اند استغفار و برای همگی آنان دعا می كنم. اگر بدهی به كسی داشتم آنرا بپردازيد و از ايشان تشكر و عذر خواهی كنيد. و اگر پولی باقی ماند در راه خدا انفاق كنيد. آنچه ديگر برای شما دارم اين است كه از خودخواهی دوری كنيد و از انفاق و ايثار در راه خدا دريغ نورزيد. دعا می كنم كه خدا مرا به فيض شهادت نائل و با شهیدان محشور گرداند از خداوند سبحان سلامتی امام و كليه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم برای همگی شما دعا و طلب استغفار می كنم.» «والسلام علی من التبع الهدا» حسینعلی زیارتی یزدلی